۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

خرس قهوه ای

نام فارسی: خرس قهوه ای
نام انگلیسی:Brown bear
نام علمی:Ursus arctos
خانواده:Ursidea خرس ها
خرس قهوه ای بزرگترین گوشتخوار ایران هست، که البته بر خلاف تصور همه بیشتر از مواد گیاهی بنده خدا استفاده میکنه و هر از گاهی هم از حشرات و ماهی و مهره داران کوچک. ( بیچاره با این عظمتش حشره میخوره)!!!در واقع خرس ها رو در دسته همه چیز خواران قرار میدن و دندان های آسیاب خرس ها در مقایسه با سایر گوشتخواران بسیار پهن تره و جویدن گیاهان را آسان تر میکنه.
از نظر زیستگاهشون باید بگم که در بهار و تابستان ها توی علفزارهای مرتفع مناطق کوهستانی بندگان خدا علف و حشره تازه میل میکنن و توی پاییز هم میرن داخل جنگل و آلوچه جنگلی و میوه بلوط میخورن! فصل زمستان هم که مواد غذایی کم میشه به خواب زمستانی میرن.(دست کمی از مرتاض ها نداره ها، زندگی مشقت باری داره با این هیکل)
مشخصات ظاهری خرس ها: جثه ای بزرگ، گوش هایی ریز و گرد، دمی بسیار گوچک و گاهی نامشخص، سر پهن، چشم های ریز و نزدیک بهم و پوزه ای کشیده. بدنش از موهای بلند و کشیده پر شده و رنگ موها گاهی از زرد روشن تا قهوه ای تیره متغیره!
خرس ها از لحاظ فیزیکی بسار شبیه انسان هستن، به این دلیل که در دست و پا5 انگشت دارند و در هنگام راه رفتن هم روی 2پا می روند، کف رو هستند،رد پای خرس روی خاک شبیه رد پای انسان هاست. از نظر تغذیه هم که مثل انسان همه چیز خوار است.
خرس ها در فصل زمستان چون غذا کم و هوا به شدت سرد میشه، برای کاهش مصرف انرژی به خواب زمستانی میرن، اما این به این معنی نیست که کل 3ماه رو خوابن... و گاهی در بعضی روزها که هوا کمی گرمتر میشه، بیدار میشن و میرن بیرون هواخوری و بعد دوباره میان میخوابن تا کلا هوا خوب بشه.
خرس ها برخلاف چثه بزرگ و رعب برانگیزشون کبریت بی خطرن و فقط زمانی باید ازشون ترسید که :
1- تازه از خواب زمستانی بیدار شدن و بسیار گرسنه هستن.
2- خرس های ماده ی بچه دار، برای حفاظت از جون بچه شون.
3- یا خرس هایی که جایی برای خواب زمستانی پیدا نکردن.
که در این مواقع بسیار مهاجم هستند و جنگ رو به فرار ترجیح میدن.
بسیار شکمو هستند و همیشه در حال خوردن به طوریکه روزی 40 کیلوگرم غذا میخورند و در تابستان 180 کیلوگرم چربی ذخیره میکنند که در فصل زمستان به دادشون برسه!
زمان جفتگیری خرس قهوه ای در تابستان و توله ها در زمستان به دنیا میان.
پراکنش خرس قهوه ای در ایران از شمال شرق به شمال غرب و سپس جنوب غرب است، یعنی به عبارت ساده تر از شمال خراسان تا آذربایجان و بعد لرستان و خوزستان و فارس میرسه.


۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

خارپشت ایرانی

یکی از 4نوع خارپشت موجود در ایران خارپشت ایرانی است.
خارپشت ها به عنوان توپ های خاردار معروفند که در واقع همون جوجه تیغی خودمونه!
از خصوصیات ظاهری خارپشت می توان به خارهای ریز سطح بدنش که او را به سیاهی می گراید اشاره کرد.گوش های مثلثی شکل و بسیار بلندی دارد که وقتی از پشت او را نگاه میکنیم گوش هاش کاملا مشخص است. این جانوران موقع خواب زمستانی و هنگام دفاع، بدن خودشون رو جمع می کنند و به صورت یک توپ خاردار در میان. این اتفاق به خاطر وجود یک سری ماهیچه های خاص در زیر این خارهاست که همراه پوست شل بدنشان باعث انعطاف بدن و ایجاد توپ خاردار می شود.
خارپشت ها در طبیعت دشمنان معدودی دارند و این به دلیل خارهای تیز موجود در سطح بدنشان است که باعث میشه حیوانی جرات خوردن آنها به سرش نزنه. اما باز هم حیواناتی زرنگ تر از خارپشت هم وجود داره که برای شکار خارپشت، او را در آب انداخته تا باز شود و از قسمت زیرین بدنش که بدون خار است او را بگیرند ( دست بالای دست توی طبیعت زیاده )!
خارپشت هم مانند خیلی دیگر از پستانداران دارای خواب زمستانی است و نکته جالبی که دارد این است که در این مدت، ضربان قلب این موجود کوچک از 190 بار در دقیقه به 3 تا 5 بار در دقیقه کاهش می یابد و سریعا بعد از بیدار شدن از خواب زمستانی هم خارپشت ماده بچه های را به دنیا می آورد.خارپشت ها در طبیعت نقش کنترلی در آفات و حشرات به عهده دارند و چون عادت به کندن زمین دارند گاهی لانه های جوندگان دیگر را مثل موش خراب میکنند و از بچه های آنها استفاده می کنند.
نکته جالب دیگه در مورد خارپشت ها این است که دشمن توانای مار و عقرب هستند، یعنی از این به بعد اگه تو خونتون مار یا عقربی پیدا شد میتونید یک خارپشت بندازید تو خونه تا براتون نابودشون کنه، چون در برابر سم آنها هم مقاومت داره!
قدرت بویایی و بسیار خوبی دارند به طوری که بوی غذا رو از عمق 4سانتی متری زیر زمین میفهمند.
و اما زبان خارپشت:
اگر آنها شبیه توپ خاردار شوند یعنی بسیار ترسیده اند.
و اگر جیغ بکشند یعنی زخمی شده است یا چیزی وجود دارد که او را عصبانی یا ترسانده است.

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

کنکور

بلاخره کنکور ما هم رسید و پنجشنبه 7 مرداد اون همه فشار تموم شد، البته از اون روز بیشتر اعصابم خرد شده ، چون بر خلاف همه من زیاد خوب ندادم و دقیقا آخرین نفر بودم که از جلسه آمدم بیرون، شاید قبول شم اما فکر نمیکنم آموزشکده بشه! درنتیجه مجبورم یا علمی کاربردی بخونم اونم رشته های مزخرف رو، یا سال آینده!
چمیدونم والا،حالا تا آخر مرداد که گفتن نتیجه ها میاد باید تو استرسش بمونیم!
و اما از شانس خیلی خوب ما که همیشه بهترین چیزا نصیبمون میشه، کارورزی امسال ما افتاده الموت قزوین تازه از 10 روز رسیده به 5روز. هه، میترسم یهو خیلی اذیت شن اینهمه واسه ما زحمت میکشنا،دیسک کمر و آرتروز و سکته قلبی و مغزی کنن از اینهمه فشار، البته دور از جون! والا از قدیم گفتن تنبل نرو به سایه، سایه خودش میایه!!!!! جریان اینه که ماه رمضون بهونه ی خوبی شده واسه اینا، حالا انگار نمیتونن بجای جمعه از چند روز زودتر شروع کنن که به ماه رمضون نخوره! ای بابا. فکر کنم 5روز میخایم پای دریاچه اوان چادر بزنیم و هی این بنده خدا از اولیگوتروف و دیستروف صحبت کنن!
شایدم تغییر رشته بدیم تو کارورزی و بریم آثار باستانی مثل قلعه الموت و ... رو ببینیم!
البته من بیشتر موافقم که تو باغ پشت آموزشکده چادر بزنیم که گونه های اندمیک رو حداقل خوب بررسی کنیم!
خدا بخیر کنه واقعا این 5روز رو! واسمون دعا کنید!

۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

کاردانی

و اما....
و اما 2سال به سادگی و در عین حال سخت گذشت.کلی خاطره های خوب و بد واسم مونده...
چقدر سریع از اولین باری که به وبلاگ پالاس ایرانی سر زدم و عکس بچه های کاردانی 85 با اون وضع خوابیدنشون تو کاروزی و اون سفرنامه، میگذره! از همونجاها بود که تصمیم قاطع تری برای نرفتن به دانشگاه آزاد رشته شیمی کاربردی گرفتم( وای الان که فکرشو میکنم با این واکنش های شیمی و آزمایشگاهاش همش سرو کار داشتم حالم بد میشه).آخرای شهریور بود واسه ثبت نام آمدیم آموزشکده، اونموقع سایت دانشگاه تعطیل بود بخاطر همین همه موقع ثبت نام بخاطر ناقص بودن پرونده آواره و دربه در بودن تو کرج! بلاخره هرکاری کردیم که تا اذان ظهر برگردیم تهران تا روزه هامون باطل نشه نشد و تا ثانیه آخر وقت اداری پشت سر خانم آقایی دویدم تا کارم همون روز تموم شه! چقدر خنده دار بود، حالا انگار اگه فرداش میشد دیگه ثبت نام نمیکردن!چقدر ذوق داشتیما...
ترم یک شروع شد: روزهای اول هیچ کلاسی تشکیل نمیشد و اعصابمون کلی خرد میشد ازینکه باید بیکار تو دانشگاه بگردیم.از نیمه های آبان بود که رفتم کار دانشجویی تو انفورماتیک پیش آقای سولقانی.چهار روز هفته تا ساعت 4 میموندم، بخاطر همین معمولا تنها برمیگشتم خونه...زمستون سرد اون سال رو یادم نمیره.وای که چقدر دلم برای اون سرما موقع غروب با اون آهنگای گوشیم و اون حال و هواش تنگ شده...کلاسای ICDL آخر هفته هم که دیگه کلا هفتمو پر میکرد واسم. آخرای ترم یک بود که با اون همه علاقم به رشتم و اون همه دغدغه هایی که درباره محیط زیست داشتم و حرص میخورم ازینکه همه فقط رشتمون رو به عنوان آشغال جمع کن میدیدن، تصمیم گرفتم که یه کاری کنم تا این رشته هم جایگاهی پیدا کنه و خواستم یه برنامه ی رادیویی بسازم که عمر زیادی نداشت این رویا...از شروع ترم 2 بود که اوج کارام بود، از تشکیل انجمن علمی که کل ترم 2 طول کشید تا نشریه سربازان زمین، قبول مسئولیت تو بسیج و فعال کردن بسیج آموزشکده و ...ترم 3 هم باز همین کارا و شماره 4 سربازان زمین که انصافا خیلی قشنگ تر بود این سری!و اما ترم 4 به جز مراسم روز درختکاری دیگه کار خاصی نداشتم،و بعد عید هم که انجمن تخته شد.
اما تو این 2سال هم کلی خاطارت خوب دیگه بیرون از آموزشکده داشتم: اردوی البرز مرکزی با استاد حشمتی درس شناخت که رفتیم دیزین و کلی برف بازی کردیم اون بالا، کلی افتادیم و خندیدیم، وای اون هندونه تو محیط بانی چقدر جالب بود!
اردوی خجیر که با 8تا دیگه از بچه ها رفته بودیم که فکر نکنم کودکان بیچاره افریقا هم به اندازه اون روز ما تشنگی کشیده باشن البته به همت یکی از دوستان که ما رو به سراب رسوندن به جای چشمه!!!
اردویی که با دکتر گشتاسب به خجیر و ورجین درس بیولوژی داشتیم. اولین اردوم با دکتر بود و اونم خیلی خوب بود!
ادویی 40 نفری با بچه های انجمن به کویر.سفرمون به سبزوار که 6نفر بیشتر نبودیم و فوق العاده بود!
و آخرین اردو که خیرودکنار بود، که بعد مدت ها واقعا شمال بهم خوش گذشت.مخصوصا اینکه من تمام دوستارو خیس کردم تو دریا و فقط یکیشون کلی عصبانی شد ازمون!
آره کاردانی ما هم تموم شد با کلی خاطره های دیگه که واسمون خوشایند بود و دوستشون داشتیم!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

خیرودکنار


بلاخره نوبت خیرودکنار شد....بعد از 2سال که انتظار خیرودکنار رو میکشیدیم بلاخره به اردوی درس جینگل کاری هم رفتیم.
نمیدونم چرا هروقت به خیرود فکر میکردم غم تمام وجودم رو میگرفت، شاید به خاطر این بود که دیگه مطمئن میشدم آخر کاردانی شده و همه چی داره واسمون تموم میشه و این برام غم انگیز بود... ولی به گفته یکی از دوستان خیرود بر خلاف آموزشکده فقط واسه خوش گذرونیه، فقط میری که شدیدا بهت خوش بگذره.
اما این حس رو قبول نداشتم مخصوصا وقتی که فکر میکردم دم غروب میخوایم بریم دم دریا و غروب آفتاب اونجا باشیم این غمگینی رو برام تشدید میکرد... غافل از اینکه واقعا بهترین سفر شمال برام شد...
از لحظه ای که رفتیم واقعا خوش گذشت تا وقتی برگشتیم! دم دریاش که دیگه نگو، عقده های چندین و چند سالم رو درآوردم و کلی آب بازی کردیم با دوستان.
جنگل هم که دیگه نگو مخصوصا آخرش که دکتر اعتماد برامون یه دهن آواز به زبان محلی شون خوندن!دکتر اعتماد واقعا استادی بزرگ و بی ریایی هستن و با معلومات و شدیدا خوش سفر.با اینکه بچه ها کلی شلوغ بازی در آوردن ولی استاد هیچی نمیگفت تازه میگفتن خوش باشید، کمی هم اگه تونستید به درخت های اطرافتون توجه کنید.... بنده خدا چاره ی دیگه ای نداشت با اینهمه دختر!
خلاصه که خیرود هم تموم شد و فقط میمونه کارورزی که دیگه فکر کنم من که از کارورزی بیام یک هفته خواب باشم چون امروز همش خواب بودم واسه یه سفر دو روزه، البته سرما هم خوردم چون از شانس ما کل این 2روز شمال فقط بارون میومد و همه خیس و گلی بودیم... ولی قشنگ بود!
اینم از قصه های آخر دوران کاردانی.




۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

روز جهانی زمین پاک

هر چی فکر کردم چی بنویسم که تکراری نباشه اما تاثیر گذار باشه به جایی نرسیدم و همینجوری که داشتم به سایتی برخوردم که نکته های جالبی نوشته بود و گفتم تو یه پست بذارم و اختصاصش بدم به این روز!

خداوند كسى است كه زمین را براى شما جایگاه امن و آرامش قرار داد و آسمان را همچون سقفى؛ و شما را صورتگرى كرد، و صورتتان را نیكو آفرید؛ ...(غافر آیه 64)

روز جهانی زمین پاک هر ساله در 22 آوریل مصادف با 2 اردیبهشت در تمام دنیا برگزار می‌شود و به همه مردم یادآوری می‌کند که نباید سیاره خود "زمین" را فراموش کنند.

تاریخچه این مناسبت به سال 1969 و زمانی باز می‌گردد که جان مک مونل فرزند یک مبلغ دینی مستقل و علاقمند به عرصه دین، علم و صلح، ایده برگزاری یک روز جهانی به نام روز زمین پاک را در همایش یونسکو درباره محیط زیست مطرح و در همان سال پرچم زمین پاک را طراحی کرد.

یوتانت دبیر کل سازمان ملل (1962- 1971) از ایده مک کونل استقبال کرد و این روز به یک روز جهانی در تقویم‌های سراسر دنیا تبدیل شد.

در ایران نیز هم زمان با دیگر كشورهای جهان هفته زمین پاك از روز دوم اردیبهشت به مدت یك هفته در سراسر كشور برپا می‌شود و نخستین روز این هفته (دوم اردیبهشت ماه) به نام روز زمین پاك نامگذاری شده‌است.

7نکته برای داشتن زمین پاک

نشنال‌جئوگرافیکNational Geographic برای آنکه هر کس سهمی در بهتر شدن هوای اطرافش داشته باشد نکاتی را پیشنهاد کرده است:

1- در استفاده از کاغذ صرفه جویی کنید و سعی کنید کارهایتان را بدون استفاده از کاغذ انجام دهید. به طور مثال تا حد امکان قبض‌هایتان را از طریق اینترنت پرداخت کنید.

صرفه جویی در کاغذ در واقع به معنای کمتر بریده شدن درختان اطراف شماست که هر ساله هزاران هزار از آنها برای تولید انواع کاغذهایی که در طول روز در اختیار شما قرار می‌گیرد تلف می‌شوند و در عین حال با این کار زباله کمتری تولید شده و دی اکسید کربن کمتری تولید می‌گردد.

درخت ضامن سلامت زمین

2- در ساخت و انبوه شدن جنگل‌ها شما هم کمک کنید. کاشت هر نهال می‌تواند سال‌های سال هم خاطره خوشی برای شما و هم کمکی به محیط زیستتان باشد.

3- به انجمن‌های حمایت از محیط زیست کمک کنید. آنها با تلاش بی وقفه خود سعی در نجات زمین دارند.

4- در محل کارتان هم به سبز بودن زمین فکر کنید. از مدیر بخش خود بخواهید که برنامه‌ای ترتیب دهد که کاغذ کمتری مصرف شده و اسراف نشود. برای نوشتن از هر دو روی کاغذ استفاده کنید.

5- اگر به سفر رفتن فکر می‌کنید حتما سفر با قطار را در اولویت قرار دهید. تحقیقات نشان می‌دهد که دی اکسید کربنی که قطارها برای زمین تولید می‌کنند 4 تا 15 درصد کمتر از هواپیماهاست. پس قطار را فراموش نکنید.

6- در مصرف آب صرفه‌جویی کنید. اسراف در آب می‌تواند به ضرر زمین تمام شود. هنگام دوش گرفتن زمان مشخصی را در نظر بگیرید و دقایق طولانی بی‌دلیل زیر دوش نمانید و آب را بی علت باز نگذارید.

7- در محله خود جستجو کنید. می‌توانید از همین هفته به محله خود بروید و کمی کنکاش کرده و ببینید که سوپرمارکت‌ها و دیگر مغازه‌ها چطور زباله تولید می‌کنند و چقدر می‌توان به آنها نکات مفیدی را گوشزد کرد.

اگر رودخانه‌ای نزدیک محل سکونت شماست آن را زیر نظر بگیرید و راه‌هایی برای تمیز نگه‌داشتن آن به همسایه‌ها پیشنهاد کنید.

http://www.tebyan.net/

پایان داستان

پریشب در حالی ناباورانه از دبیری انجمن علمی استفا دادم و همه چی دیگه برام تموم شد.
دیگه کافی بود هر چی کار کردیم برای جاییکه حتی ذره ای قدر تلاش هامون رو نمیدونن، برای کسانی که منتظر کوچک ترین بهانه از تو هستن تا دهنشون رو باز کنن و هرچی دلشون میخواد بگن...
کسانی که فقط تو آموزشکده ادعا دارن اونم ادعای روشنفکری، کسانی که فقط حس خودبزرگ بینی دارن تو آموزشکده. اگه فقط میتونستیم کمی خودمون رو کنترل کنیم در برابر همه چی ، همه ی دیوار ها زود روی سر خودمون خراب نمیشد.
آی آقایی که فقط حرف از کار نکردن و بی لیاقتی رئیس این بخش و اون بخش میزنی، ای کسی که فقط معتقدی که دکترای ما لقب دکتری رو با خودشون به دوش میکشن و هیچی هم بلد نیستن ، پس تو و امثال تو چی؟ شما که فقط دم از باشعوری و با فرهنکی میزنید اما حتی موقع برخورد با دانشجو ادب برخورد باهاش رو نداری! حتی ذره ای سرت ....... برنمیداری!
تو آموزشکده فقط رسم بر این شده که تا کسی رئیس هست همه دورش بگردن و تعریف و تمجید ازش کنن اما بقیش دیگه بماند ....
دلم از دست همه تو آموزشکده پره، آدم هایی که فقط خودشون و منافع کاریشون رو میبینن! واسه همینه که آموزشکده یک آموزشکده باقی مونده و خواهد ماند. نه شوری نه ذوقی نه حرکتی نه حمایتی نه .....! حالا که چند تا دانشجو هم دنبال بعضی کارها رو میگیرن اینقدر تیشه به ریششون میزنن تا بیفتن!
و امروز من افتادم و تمام علایقم رو دیگه سوزوندن! نمیدونم عاقبت انجمن علمی چی میشه ، یا حتی اصلا نمیدونم که دیگه بذارن باقی بمونه یا نه ، چیزی که واقعا از جون و دل واسش مایه گذاشتم، اما باز هم امیدوارم که حداقل به کارش ادامه بده و خودش رو بیشتر تثبیت کنه! تو مدت این یکسال و نیم سعی کردم که حداقل تو بخش اداری آموزشکده تشکلی به نام انجمن علمی ارزش و جایگاه پیدا کنه ! اما بقیه راه با دبیر بعدی !
موفق باشید.

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

داستان انجمن علمی

چند وقتی بود میخواستم درباره اوضاع نا به سامان انجمن علمی از موقع تاسیسش که به اسفند 87 برمیگرده تا ثبت رسمی اون بعد از کلی درگیری ها با امور فرهنگی آموزشکده و درک هر روزه ی بندهای آیین نامه های وزارت علوم، که تا تیر 88 ادامه داشت بنویسم که نمیشد!
اگه بخوام منصفانه بگم تا زمانی که دکتر زارع بودند علنا با هر نوع فعالیت های انجمن علمی مخالفت میشد چون ایشون معتقد بودند که دانشجو فعالیت اضافه نکنه بابا جان، بیا درستو بخون برو دنبال خونه زندگیت، مگه بیکاری هی این اتاق اون اتاق کنی و ما رو هم به زحمت بندازی که بودجه بهت بدیم و اتوبوس بدیم و از ما کار بخوای! چون ایشون میدونستند و به معاونت هاشون هم فهمونده بودند که اولین جواب آری به درخواست های بعضی بچه های سر دستمال بند یعنی که دیگه باید تا آخرش باید باهاشون بریم!پس در نتیجه اینجور که من تو اون دوران فهمیدم دانشجو نباید کاری کنه یا اگه کاری میخواد کنه سرش به کار خودش باشه و با ما کاری نداشته باشه! واسه همین بود که یه ثبت انجمن 5-6 ماه طول کشید انگار میخواستیم کجا ثبتش کنیم!!!!
تا اینکه دکتر گشتاسب معاون شدند.از زمانی که دکتر معاون آموزشکده شدند اولین کاری که کردند دستور خرید برد اعلانات رو برای ما دادند که روز اول مهر امسال بود که برد وصل شد! و ما چون بی خانمان بودیم روی شوفاژ زیر برد سکنی کردیم تا اینکه با اصرارهای مکرر انجمن ، بلاخره دکتر اتاق کوچکی در بهمن ماه نزدیک آموزش به انجمن اختصاص دادند!
تمام فعالیت های انجمن داشت سر و سامون میگرفت، و همه چی طبق مقررات پیش میرفت!دکتر اوایل ترم قبل جلسه ای رو برای تعیین بودجه انجمن طبق برنامه های پیشنهادی ما برگزار کردند که من فکر میکنم اگر دکتر گشتاسب این کار رو پیشنهاد نمیکردند هیچوقت انجمن علمی خواب همچین جلساتی رو هم نمیتونست ببینه! خیلی زیبا بود زمانی که ببینی یک تشکلی که بعد از حدود 10-11 ماه از به را اندازیش میگذره حالا به جایی برسه که 3نفر از هیئت علمی و مسئول آموزش بیایند و در جلسه انجمن شرکت کنند و این فقط به خاطر مدیریت اصولی استاد عزیزم بود!
دکتر فضاهای جدیدی رو هم برای تشکل ها در نظر گرفتند که جای بسی خوشحالی بود که اینقدر تشکل ها در آموزشکده جدی گرفته شوند! و این موضوع با اولین جلسه دکتر گشتاسب با مسئولین پنج تشکل آموزشکده معنای بیشتری پیدا کرد که ما رو برای همکاری های بیشتر و فعالیت در چارچوب ضوابط و قوانین تشویق کردند و حمایت خود را دریغ نکردند!
از دیگر کارهای جالب استاد عزیزم این بود که آنقدر به کار خود اطمینان داشتند که در هفته 4ساعت برای گوش دادن به صحبت های دانشجوها آماده بودند و این از جمله کارهایی هست که کمتر رئیسی در مقام ریاست خودش انجام میده چون همه ما آدم ها از انتقاد ها و شکایت ها هراس داریم و همیشه دوست داریم برتری خود را به همه ثابت کنیم!
توی دوران کوتاه سرپرستی شون خوش درخشیدند و بیشتر تو دل همه ما دانشجوهاشون جا کردند!
و اما الان آموزشکده رئیس دیگری به خود میبیند... امیدوارم دکتر فاضل مثل رئیس های قبلی همیشه تو راهرو ها ندوند از ترس اینکه 4 تا دانشجو ایشون رو ببینند،امیدوارم دکتر فاضل وقتی هم برای دانشجوهاشون بذارند، امیدورام دکتر فاضل به حرفی که در جلسه معارفشون زدند که میخوان کار کنند،عمل کنند. امیدوارم دکتر فاضل به قشنگی های آموزشکده بیفزایند،امیدوارم دکتر فاضل هم تشکل های دانشجویی رو جدی بگیرند و از فعالیت های اصولی دانشجویی هراس نداشته باشند، امیدوارم دکتر فاضل امید ما رو ناامید نکنند.
بعد از دکتر گشتاسب و کارهای بزرگی که انجام دادند که فکر میکنم آموزشکده مدت ها بود که ندیده بود به خودش رنگ زندگی رو ، آمدن رئیس جدید مسئولیت رو برای ایشون زیاد میکنه و سنگین!
اما فقط امیدوارم مثل همیشه !

۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

تالاب بند علیخان

حدود 10 روز پیش بعد از باز هم کلی پیچیدگی انجمن علمی یه اردوی دیگه داشت و اینبار رفتیم کویر.
من خودم اولین بار بود که داشتم میرفتم منطقه حفاظت شده کویر ( ورامین) اما واقعا خاطره ای به یاد موندنی شد برام .
هر سال در این حدود سال که بارندگی خوبی داشته باشیم و هوا دیگه رو به سردی بره ، پرنده های مهاجر از سمت شمال کشور به سمت تالاب بندعلیخان کویر در ورامین تا حدود دریاچه نمک قم میان.
امسال اردوی تالاب انجمن علمی که دیگه سوژه خنده همه شده بود از اوایل آذر ماه به اواخر دی موکول شد و اون به خاطر این بود که تهران بارندگی خیلی خوبی نداشتیم که تالاب بخواد آب گیر بشه و به محل خوبی واسه تجمع پرنده ها درآید. واسه همین ما هم مدام از اداره محیط زیست ورامین سراغ میگرفتیم که وضعیت تالاب چطوره که تا روز 19 این ماه بالاخره دیگه کوله بارمون رو بستیم و با کلی دردسر رفتیم.
از جریانات قبل از رفتن اصلا صحبتی نمیکنم اما روز رفتن :
صبح ساعت 6:40 با یکی از بچه ها قرار داشتم که بریم باهم که تا رسیدن ساعت 7بود و ما با کلی تاکسی و دوی ماراتون که داشتیم ساعت نزدیک 8 بود که رسیدیم آموزشکده .
دیگه همه بچه ها جمع شده بودن چون قرارمون ساعت 7:30 بود اما تا راه افتادیم 8:15 بود . تازه از اینجا اصل مطلب شروع میشه.
باید هر کسی رو یه جا سوار میکردیم ، بعد جالبیش این بود که دنبال همه هم باید میدویدیم که کلی چربی سوزوندیم اون روز ! فکر کن 40 نفر آدم رو تو 4 جای مختلف بخوای سوار کنی ، اون هم کله صبح دیگه چی میشه.
خلاصه به هر شکلی بود رسیدیم اداره کل محیط زیست ورامین . من با آقای پور میرزای (که از همه زحماتشون از ابتدای تاسیس انجمن علمی تا الان که دیگه داره سرو سامون میگیره واقعا تشکر میکنم که اگه پشتکار ایشون نبود معلوم نبود عاقبت انجمن چی میشد )و یکی دیگه از بچه ها رفتیم که مجوز ورود به منطقه رو از آقای میرانزاده مسئول محیط زیست ورامین بگیریم که ایشون هم بعد از همکاری های لازم ، با آمدن یک محیط بان با ما برای توضیحات لازم موافقت کردند اما همین که دیگه آمدیم سوار بشیم که بریم به سمت منطقه دیدیم اتوبوس آموزشکده خراب شده ، دیگه هیچی دیگه .
تا اینکه ساعت حدود2بود که رسیدیم تالاب ، اما متاسفانه امسال پرنده ها به سمت دریاچه نمک رفته بودند و فقط تعداد کمی از پرنده ها در تالاب بودند که گاهی در دسته های 5-10 تایی آنها رو میدیدیم اما در فواصل خیلی دور و یا گاهی که از سطح آب برای پرواز بلند میشدند.

بعد از تالاب جاییکه برای نهار ایستادیم همه ی رفتیم کوه ، که خیلی قشنگ بود واقعا.نزدیک 2-3ساعت تو منطقه بودیم و حدود ساعت 5بود از کویر خارج شدیم.به عنوان اولین اردوی رسمی انجمن علمی آموزشکده پس از حدود 11ماه از تاسیس، اردوی خوب و به یاد موندنی برای همه بچه ها شد.

این هم چند عکس از تالاب در کویر: