۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

محیط زیست

من نمیدونم قضیه انجمن علمی آموزشکده باید تا کجا ادامه پیدا کنه !
میگن واسه شورای مرکزی باید از افراد نخبه استفاده کنید ، آخه دلشون خوش ها ، نخبه از کجا بیارم از بین بچه ها ؟!
آخه مگه طرف ناخوش بلند شه بیاد انجمن علمی، اونم انجمن علمی آموزشکده ، که جز دردسر و اعصاب خوردی واسمون هیچ چیز دیگه ای تا حالا نداشته ؟!
اجازه هیچ کاری بهمون نمیدن ، از یه اتوبوس دربو داغون آموزشکده دریغ میکنن بعد از من میخوان که نخبه پروری کنم ؟
اونم بچه های آموزشکده که چند تیپ مختلف هستند : 1- یه سری ها اصلا هیچ علاقه ای به رشته محیط زیست ندارن و فقط محض گذراندن اوقات فراغتشون آمدن دانشگاه که بگن حالا یه مدرک کاردانی داریم یا بعضی ها هم که تا کارشناسی ادامه میدن از سر اجباره و به خاطر اینکه اون 2سال کاردانی شون هدر نرفته باشه !البته بیشتر دختراش این انگیزه رو دارن و پسرها به خاطر فرار از سربازی البته به گفته خودشون به این رشته رو آوردن !
2- یه سری ها هم فقط چون خیلی رمانتیک تشریف داشتن و عاشق طبیعت و کوه و در و دشت بودن ،آمدن اما متاسفانه نمیدونستن که این رشته بیشتر از اینکه بخواد روحیه تخیل شما رو در کنار سواحل زیبای شمال و صدای چهچه پرندگان در دل طبیعت تقویت کنه شما رو با انواع و اقسام حیوانات و مناطق و البته زیبایی های خارق العاده آنها آشنا میکنه !
3- یه سری هم با توجه به اینکه آموزشکده امکانات رفاهی در اختیارشون قرار نمیده با این وجود از شهرستان میان اینجا و با کلی مشکل مواجه میشن اینجا که اگه بخوان هم شاید به قدر کافی نتونن رو درسشون تمرکز کنن ! به خاطر درس میان اما به تنها چیزی که درست نمیرسن همین درسه !
از کل اینهمه دانشجو با این توصیفات چند درصدشون هست که بخواد دل به کار بدن ؟! چند درصدشون هست که اگه انگیزه ای هم واسه کار داشته باشن ما بتونیم زود بشناسیمشون و کمکشون کنیم ؟
باز هم به قبلی های آموزشکده ، ورودی امسال که کلا تعطیلا....! خودم دخترم اما واقعا این قدر پارسال ما سرخوش نبودیم، باز یکم جنبش و تحرک بین بچه های ما بود این ها که اصلا هیچی ! به کل انگار یا باید واسشون اجبار شه یا اینکه نمره باشه واسشون که یه کاری کنن ! کلا خیلی حرص دراور هستند !
نمیدونم شاید پارسال هم بچه های قبلی ما همین هارو درباره ما میگفتن ولی آخه اونا خودشونم شور و شوقی نداشتند .
واقعا باید به خاطر آینده محیط زیست نگران باشیم که ما دانشجوهایی خواهیم بود که وظیفه نگهداری آن رو در آینده به ما خواهند داد با این وضع موجود ! چون وقتی الان که ما با کمترین دغدغه ها کمی به خودمون زحمت فعالیت های فوق العاده را نمیدهیم ، فردا هیچ توقعی نباید داشته باشیم از خود ! البته اگر به همین آدمها که هیچ علاقه ای به جنبش ندارن
قول مسئولیت های خوبی رو بدیم حتی در همون حد دانشجویی صرفا به خاطر حس جاه طلبی انسانها شاید کمی انگیزه براشون بشه !
چندی پیش دکتر گشتاسب به یکی از بچه های آموزشکده گفته بودند : " اگه تو از این آموزشکده بری دیگه همه کارها و فعالیت های دانشجویی میخوابه زمین " !
یعنی شاید در بین 500 تا 600 دانشجوی آموزشکده که 95% هم جوان هستند شاید در حد انگشتان یک دست هم فرد پیگیر و کوشا وجود نداشته باشه ! و این یعنی فاجعه !
این موضوع چند وقتیه که شدیدا آزارم میده تو آموزشکده و حتی مدتی خیلی سعی کردم که اوضاع رو اونجوری که باید بشه جهت بدم حتی با بچه ها تک تک از این وضع نگران کننده و مشکلات موجود و عدم حمایت ها و همکاری ها حرف میزدم تا شاید از این اوضاع آگاه بشن و بدونن که تا ما دانشجوها نخواهیم از بالا هیچ کمک و همکاری نخواهد شد یا به عبارت دیگه باید اونها رو تو منگنه بذاریم تا متوجه بشن که این حق ما و وظیفه اونهاست که خواسته های معقول ما رو برآورده کنن ، که تا حدودی هم موفق بودم تا جاییکه بچه ها دیگه از من ایراد میگرفتند که چرا انجمن علمی کار خاصی نمیکنه ؟ چرا جایی نمیریم ؟ چرا فعالیت نداره ؟ آخرین بارشم 3 روز پیش 2تا از بچه های خودمون بودند که تمایل همکاری های بیشتر با انجمن رو اعلام کردند ! این خودش یعنی جای امیدواری هست هنوز!
فقط امیدوارم که با وضعی که داره بوجود میاد و اینکه درصد قبولی دخترها در کنکور و ورودشون به دانشگاه ها به طرز وحشتناکی بیشتر شده ، در رشته هایی (مثل محیط زیست )که کاملا کاربردی اند و در مواردی کارها مخصوص مردهاست ( مثل محیط بانی در مناطق ) در آینده با کمبود نیروی کار حتی عادی دیگه چه برسه به متخصص مواجه نشویم ! و یا اینکه الان که تعداد دخترها بیشتر شده به نظرم باید اجازه محیط بانی به دخترها هم داده بشه و پیش از اون هم آموزش های خاص به آنها داده بشود !
واقعا دوست دارم اولین بانوی محیط بان در یک منطقه باشم !
به امید آن روز که در محیط زیست کشور ما هم مثل سایر کشورها تفاوتی میان زنان آگاه و توانا و مردان وجود نداشته باشد .....

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

خجیر

قرار شده بود انجمن علمی آموزشکده یه اردوی علمی برای شروع کارش ببره. هر کاری کردیم نشد که بشه که از طرف آموزشکده بریم و حداقل اتوبوس قشنگ آموزشکده رو بهمون بدن که 1001 دلیل آوردن از بازدید واحد عملی دانشجویان تا ثبت نشدن انجمن تا سیاست های خرد و کلان آموزشکده و قیمت کره و پنیر و ....! چه میشه کرد دیگه زندگی سخت شده به هر حال!
بلاخره با بچه ها قرار گذاشتیم خودمون بریم مثل سری قبل و اینکه هر کی هم خواست از هم کلاسی ها رو ببریم و به چند تا از بچه های کلاس خودمون گفتم و چند تا هم از بچه های کارشناسی که جمعا 16 نفر شدیم(بگذیرم ازینکه نزدیک 30نفر اسم نوشتن اما به دلایل مشکوکی انصراف دادن دقیقا شب قبل رفتن) و روز یکشنبه تا آخرین دقایق وقت اداری آموزشکده نامه درخواست به اداره کل رو نوشتیم و فکس کردیم که البته کسی اداره کل نبود که جوابمونو بدن اما منتظر موندیم که دیگه سه شنبه ظهر بود که جواب فکس رو از آموزش گرفتیم و موافقت کرده بودن که بریم اما نباید تا عمق منطقه برید یعنی تا چشمه نمیتونستیم بریم!
همون بهتر وگرنه مثل سری قبل اشک بچه ها درمیومد و مطمئنا چند تا مصدوم هم داشتیم( البته خدا نکنه)!
بعد از اینکه از جواب فکس مطمئن شدیم رفتیم که چند تا دوربین شکاری از آموزشکده بگیریم بعد که دکتر گشتاسب موافقت کردن تازه دیدیم انباردار تشریف ندارن، کلی خورد تو ذوقمون که چرا ساعت 2-1 ظهر انباردار که حالا کار ما بهش افتاده بود نیست که بعد فهمیدیم بنده خدا همسرش تصادف کرده ظهرها دیگه میره بیمارستان! دیگه داشتم کارای خودمو انجام میدادم تو آموزشکده و تقریبا ساعت 4 بود و دیگه میخواستم برگردم تهران که یکی از بچه ها خبر داد که مسئول انبار آمده،به طرز شگفت انگیزی حیرت زده شده بودم چون دقیقا بعد از وقت اداری برگشته بود آموزشکده یعنی خدا برای ما برگردونده بودش...! سریع یه نامه نوشتیم به دکتر گشتاسب و مجوز 4تا دوربین رو ازشون گرفتیم!از طرف دیگه به خاطر اینکه فکر میکردیم تعدادمون زیاده و واسه رفت و آمدمون به مشکل برمیخوریم و اینکه تو خجیر هم چون منطقه نظامی هست هیچ ماشینی نیست که ما رو تا دم روستا ببره پس تصمیم گرفتیم که برای راحتی بچه ها اتوبوس بگیریم به جای اتوبوس آموزشکده که دیگه وقتمون رو تلف نکنیم!
دیگه شب آخر همه کارامون ردیف شده بود واسه فردا جز اینکه هواشناسی اعلام کرده بود که هوا چهارشنبه بارونیه!حتی گفتم که اردو رو کنسل کنیم اما نه دلم میومد نه اینکه به صلاح انجمن بود که اردوی اولش کنسل بشه!اما تا صبح از ترس اینکه فردا بارون میاد و تو گل و شل راه بریم و بچه ها سرما بخورن وفحش و داد و بیداد هاشون رو سرم بریزن چند بار از خواب پریدم!
خلاصه اون شب تموم شد و قرار شده بود فردا ساعت 8صبح ایستگاه تهرانپارس باشم تا بچه ها که 8:30 باهاشون قرار داشتم بیان اما من چون کار داشتم زودتر رفتم و از اونجایی که خیلی بار داشتم بابام بنده خدا دلش سوخت گفت خودم میبرمت!
دیگه تا ساعت 9:15 جلوی در مترو تهرانپارس منتظر بچه ها بودیم که به خاطر تاخیر متروها دیر میرسیدن!خلاصه بلاخره همه جمع شدن و راه افتادیم تا اینکه رسیدیم دم در نگهبانی خجیر و اونجا مجوز رو که نشون دادیم با کلی نصیحت و بیان نکات ایمنی رفتیم داخل منطقه ! جلوی تابلوی "پارک ملی خجیر " پیاده شدیم و راهمون رو شروع کردیم! دیگه اتفاق خاصی نیفتاد تا اینکه حدود نیم ساعت که از راهمون رفته بود یکدفعه یه خرگوش غربی از کنارمون رد شد و رفت. باز به راهمون ادامه دادیم و رفتیم تا رسیدیم به محیط بانی باغشاه و اونجا با آقای قربانی که حدود 10سال در منطقه مشغول بودند آشنا شدیم! کنار آقای قربانی یه بزغاله بامزه هم بود که کاملا حالت اهلی پیدا کرده بود و همش پا به پای ما همه جا میومد!



با هماهنگی های قبلی قرار شده بود با آقای قربانی بریم تو منطقه و برامون کاملا منطقه رو توضیح بدن ! البته ایشون قبل بازدید از منطقه کاملا از پوشش جانوری منطقه ما رو مطلع کردن(قوچ و میش،کفتار،شغال،خرگوش،مار افعی، عقاب طلایی،پلنگ و از آبزیان هم 2نوع ماهی که متاسفانه قزل آلا نسلش از بین رفته ).
توی منطقه همینطور که داشتیم یه کوه رو دور میزدیم من و یکی از بچه ها داشتیم حرف میزدیم یکدفعه متوجه شدم که یه چیزی از زیر پام خزید و رفت وقتی بهش نگاه کردم اصلا انگار باورم نمیشد که یه ماره! سریع از دورش رفتیم کنار اما باز توسط بچه ها استتار شده بود که بعد من به آقای قربانی گفتم مار ایشون هم واسه اینکه بچه ها نترسن وقتی بچه ها دور شدن کاملا از اطراف مار گفتند که این مار "افعی البرز" و اگه نیش بزنه 2ثانیه بعد میمیره طرف اما یکی دیگه از بچه ها گفت نه فلج میکنه .من گفتم حاضر بودم بمیرم اما فلج نشم! بلاخره همه بسلامتی از این مار گذشتیم و باز به راه خودمون ادامه دادیم و به بالای یه نیمچه کوه دیگه رسیدیم یکدفعه من که نگران بودم بچه ها تا اون موقع هیچی ندیدن حتی دریغ از یه دونه قوچ و میش یکدفعه متوجه یه گله 80-70 قوچ و میش شدیم که همه کلی ذوق کردن و سریع با دوربین ها روشون زوم کردیم! اول ایستاده بودن و داشتن میچریدن واسه خودشون رو 2تا تپه جلوتر از ما اما چند دقیقه بعدش از کوه سرازیر شدن به سمت پایین و در همین اثنا یه گله دیگه هم بهشون رسید و چیزی در حدود 100 و اندی شدند! دیگه وقتی اینها رو دیدیم کمی همونجا بچه ها استراحت کردن کردن و بین علما بر سر تفاوت های کل و بز با قوچ و میش و بقیه حیونا اختلاف نظراتی بوجود اومد!




دیگه بعد از اون برگشتیم باز به سمت محیط بانی باغشاه و اونجا نماز خوندیم و آقای قربانی هم زحمت کشیدن برامون چایی درست کردن و بعد هم برای نهار به پایین تر از محیط بانی رفتیم که جای باصفایی بود... دخترا رفتن بالا کنار استخر اما پسرا همون پایین موندن !
بعد از نهار کلی عکس گرفتن بچه ها و منم کلی تاب بازی کردم که خیلی برام خوب بود اما زیاد وقت نداشتیم و زود از اونجا رفتیم!
دیگه ساعت 2:30بود که به سمت جاده حرکت کردیم که دیگه آسمون هم ابری شده بود خفن و داشت نم بارون میزد کم کم! دیگه تا ساعت 3:05 بود که دیگه رسیدیم به جاده که دیگه بارونم بیشتر شده بود اما من و یکی دیگه از بچه ها برای تهیه گزارش باید میرفتیم
تو روستای خجیر اما همه دیگه آمدن اما گفتیم برن سمت رودخونه تا ما کارمونو کنیم دیگه تا ما از 3-2 تا از اهالی روستا پرس و جو کردیم ساعت 4شده بود و بچه ها هم از رودخونه آمدن و سوار اتوبوس شدیم! ( اهالی روستای خجیر با وجود فاصله کمی که با شهر دارن اما وضعیت زندگی اصلا خوبی نداشتن نه آب، نه برق،نه گاز،نه تلفن ،نه معلم ،نه مغازه ای.کاملا به شیوه سنتی رفع نیاز میکنن)!



خلاصه اینکه حدود 4:30بود رسیدیم مترو تهرانپارس! و برگشتیم خونه دیگه!
اگه وارد جزئیات نشم کلا روز خوبی واسم بود و تجربه به یاد موندنی !
امیدوارم به بچه ها هم خوش گذشته باشه و راضی بوده باشن! از همشون هم به خاطر همکاری هاشون تشکر میکنم!

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

......!!!

بروجرد

کردستان

کردستان
اینها رو یکی از دوستام برام فرستاده! مرسی عزیزم....!
اصلا دوست ندارم و نداشتم وبلاگم جوری بشه که بخوام فقط قشنگیای طبیعت و محیط زیست و توش به تصویر بکشم اما میبینم واقعا همه وبلاگای محیط زیستی همش یا دارن سیاسی کار میکنن یا یه مشت کثیفی های محیط زیست و آدماشو رو میکنن یا اینکه برای بهتر نشون دادن خودشون و اینکه اثبات کنن که از همه بهتر و والاترن تو سر بقیه میزنن و همدیگه رو خراب میکنن!!!
واسه همین شاید دیگه جهت وبلاگم تغییر پیدا کنه و اینجوری ادامه پیدا کنه! شاید این مفید تر باشه و اگه 4 تا پست علمی هم گذاشتم توش خودم و امثال خودم که از هر چی سیاست و کثیف کاری های توشه حالمون بهم میخوره رغبت کنیم بخونیم!

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

خیال


این عکس رو چند شب پیش یکی از دوستام برام فرستاد...! و بهم گفت وقتی این عکس رو میبینم یاد خودم میافتم! اولش خندیدم و بهش گفتم دیونه ایا!!!!! اما بعدش وقتی بیشتر به عکسه نگاه کردم دیدم بیشتر ما آدما دقیقا همینجوری هستیم.... همینجوری دیگه....!
اسیر و درگیر یه سری خیالات که اسمشو گذاشتیم زندگی....! آخرشم چشم باز میکنیم میبینیم همش یه خواب یا یه رویا بوده دقیقا مثل این پرنده که زمانی میفهمه که این یه مجسمه است که میخواد باهاش پرواز کنه اما میبینه نمیتونه....!

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

تنگه تیزاب

هفته پیش سفری به شیراز داشتیم! یه شب از این شبها تعدادی از دوستان یا به نقلی آشنایان برای ماهیگیری به محلی به نام تنگه تیزاب
در حوالی شیراز در نزدیکی های شهر سپیدان رفتند!که البته ضایع شدند و دست خالی برگشتند اون هم به خاطر دعای خیر ما بود که بدرقه راهشون شده بود!!!!!!! اما ازعکسهایی که گرفته بودند واقعا دلم سوخت که چرا خودم هم باهاشون نرفته بودم و از دیدن یه همچین جایی از نزدیک محروم شده بودم!!! به جز خانوادگی هاش این چند تا عکس میمونه که میذارم براتون!!!!
خیلی جای قشنگیه واقعا! خوش به حال کساییکه اونجاها زندگی میکنن!



۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

زمزم

حدود 20 روز پیش جای شما خالی رفته بودم مکه....! انشاا... قسمت همه دوستداران بشه!
روز آخر که دیگه فردا صبحش باید میرفتیم جده برای آمدن به ایران دیگه همه کاروان به آب و تاب افتاده بودند که هر کسی هر چیزی که براش عزیزه رو متبرک کنه و همچنین از آب زمزم هم واسه تبرک حداقل یه شیشه کوچیک بیاره ایران....!!!بگذریم ازینکه تو مسجدالحرام فقط از آب زمزم همه استفاده میکردن که تو سرتاسر مسجد تو کلمن هایی گذاشته بودند...!
خلاصه اون شب همه وقتی به هتل میامدند 1-2 تا بطری دستشون بود. تا آخر شب حدود ساعت 2 بود که من و 3 نفر دیگه رفتیم که بریم غار حرا که تو ایستگاه اتوبوسای جلوی مسجدالحرام یکی از مسئولای اونجا که ایرانی هم بود به رئیس کاروانمون گفت به بچه های کاروان بگو از آب زمزم استفاده نکنن!! گفتیم چرا؟ یه ماشینی رو بهمون نشون داد گفت ماشین محیط زیست عربستان که آمده واسه آزمایش دوباره آب زمزم!انگار با فاضلاب شهری قاطی شده بوده و مشکوک شدن و اتفاقا توی سری اول آزمایشات هم شکشون درست از آب درامده که دوباره آمده بودن آب ببرن بعنوان نمونه برای آزمایش!!!!!
نمیدونم چی بگم!فقط اونجا تونستم یه لبخند مضحکانه به اطرافیانم جواب بدم...!! حال بود!
از اون جالب تر اینکه مردم خودمون خدا شفا بده واقعا به هرکی میگفتیم این آب کثیفه و نباید ازش استفاده کرد انگار نه انگار و میگفتن حالا تبرکه دیگه ....! انگار تبرک کثیف نمیشه !جوری بود که تمام کلمن ها رو از تو مسجد جمع میکردند و یا خالی میکردن !
اما متاسفانه مردم ما فقط به این فکر میکردن که اگه بریم تهران ازمون پرسیدن آب زمزمت کو چی بگیم ؟ واسش مهم نبود که اگه اون بنده خدا ازین آب بخوره و بعدش مریض بشه این واقعا خوبه؟ حتی یه دل درد ساده!!!!
تازه تو جده میرفتن بطری های خانواده آب زمزم رو که آورده بودن بسته بندی هم میکردن تا بتونن ببرن تو هواپیما!
صف طولانی پلمپ کیسه های آب صحنه جالبی بود و خنده دار در عین حال تاسف برانگیز از یه سری تعصبات مسخره!
امیدوارم واقعا که واسه هیچ کدوم از اون بندگان خدا که از این آبها خوردند هیچ مشکلی پیش نیومده باشه!
حالا از بی کفایتی محیط زیست عربستان واسه این افتضاحش بگذریم که .........!!!!!!!

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

لار

یکشنبه شب ساعت 12 شب رفتیم لار ساعت 2بود که رسیدیم محیط بانی ایراء! ماشینمونو اونجا پارک کردیم با یکی از دوستان دیگه رفتیم بالا! چشمتون روز بد نبینه نزدیکه 2ساعت تو جاده خاکی رفتیم اونم با رانندگی قشنگه این آقا! با سرعت 100 تا تو جاده خاکی لار میرفت! هر لحظه امکان پرت شدنمون به ته دره بود اما خدا بهمون رحم کرد! خلاصه 4 صبح بود رسیدیم پای آب! یه نگاه که به آسمونش مینداختی روحت تا خود آسمون پرمی کشید اینقدر که قشنگ بود و پر ستاره! تا چادر رو زدیم و من از سرما به چادر پناه بردم دم صبح شده بود! شب قشنگی بود اما به انتظارش نمیارزید! اصلا نفهمیدم چجوری بهمم گذشت.....!
صبح که از خواب بیدار شدم کلی چوب و چرخ ماهیگیری دم آب بود و صاحباشون هم مشغول صید!!!!!!! نزدیکای ظهر که شد دیگه هیچ قلابی نزد تا عصر!هوا بشدت گرم شده بود!و من بشدت کلافه! تا بعد از ظهر که رفتیم پای رودخونه که کمی هوا خنک تر شده بود! اونجا دیگه خوب بود کسایی رو دیدم که خیلی خوب بود و یه سری اطلاعات کسب کردم مثل مهندس فلاحی، دکتر x و ....!!!!!
تقریبا سفر یک روزه ی خوبی بود! اما چیزی که باعث تاسف بود اینکه با وجود اینکه ماهیگیری توی رودخونه کاملا ممنوع اما کنار رودخونه ماهیگیری که میکنن هیچ، شیشه شراب و اینجور چیزاشونم تو رودخونه میندازن! اینم مدل 2010 دیگه ماهی ها هم باید مست بشن! آخه نباید کسی بیاد اینا رو جمع کنه ؟! تو یه همچین منطقه ی بکری بیان و صدای ضیط ماشیناشون رو اونقدر بالا ببرن که تا چند فرسخی شنیده بشه! ما آدما نه اینکه خودمون کم همدیگه رو اذیت میکنیم حالا زورمون به این ماهی ها میرسه که این ماهی های بدبختم مست میکنیم بعدم بساط رقص و آوازشونم فراهم میکنیم که اونا هم برن حالشو ببرن!بعدم میگیم نسل ماهی قزل آلای خال قرمز داره کم میشه و در حال انقراض!مطمئنا با این وضع دیری نخواهد گذشت که چیزی باقی نمیمونه ازشون!به به واقعا! خیلی جالب انگیزناک است!اینم از طبیعت بکر ما و طرز استفادمون از اینهمه نعمت و زیبایی!
خلاصه که چه خوبه یکم بیشتر به فکر خودمون باشیم چون تنها کسی که از نابودی اینهمه نعمت و زیبایی آسیب میبینه در درجه اول خودمونیم!!!!!!!!!
اینم یه سری عکس از زیباییهای لار که من خودم اونجا خیلی آرامش میگیرم!

۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه

البرز مركزي

هفته پيش دوشنبه براي درس شناخت و حمايت محيط زيست يك اردوي علمي و بازديد به البرز مركزي داشتيم. خيلي خوب بود و خوش گذشت.اين اولين بازديد ما بود تو اين 2 ترم و براي شروع بد نبود.از دانشگاه كه حركت كرديم رفتيم به سمت جاده چالوس.تو اولين محيط باني مهندس توكلي رو كه معاون طبيعي محيط زيست كرج بودند رو سوار كرديم تا توضيحات لازم رو درباره منطقه بهمون بدن.
اولين توقفمون كنار سد كرج بود و يه سري توضيحات درباره منطقه و وضعيت سد و رودخانه كرج - چالوس و ...!متاسفانه چيزي كه اول راه كمي اعصابمونو بهم ريخت بي توجهي مسافران و گردشگران منطقه بود كه بدون هيچ مراعاتي آشغال هاشونو به سد پرت مي كنند و در يك بخشي از سد ديگه آب سد مشخص نيست از انبوه آشغال ها و زباله هاي مردم و به گفته مهندس چون نيروي انساني اين منطقه بسيار كم هست از عهده اين مسائل برنميان(منطقه با وسعت 92000هكتار و فقط با 20محيط بان كه با مرخصي هاشون تقريبا 12-13 نفر در منطقه هستن)!بعد از توقف كنار سد كمي جلوتر رفتيم و حدود 58 كيلومتري جاده چالوس به باغ لاله هارسيديم!اينجا بر عكس جاي اول خيلي خيلي قشنگ بود مثل محلات بود!يا كوچيك شده باغ گلهاي هلند!كلي هم عكس گرفتيم!
بعدش رفتيم محيط باني وارنگه رود واسه نهار و نماز و استراحت!من و دوستام كه پريديم دم رودخانه پشت محيط باني!من و يكي از دوستام غزاله كلا اونجا اتراق كرديم چون صداي آب واقعا آرامشبخش مخصوصا وقتي با شدت به سنگ ها و صخره ها ميخوره!كلي باهم حرف زديم سر همه چي از جمله....!!!
خلاصه بعدش رفتيم ديزين واسه تلكابين هرچند كه از 25 بسته شده بود اما با هماهنگي هاي انجام شده براي ما دوباره راه افتاد!اون بالا هم خيلي خوب بود آسمون صاف صاف و هوا پاك پاك!!!كلي هم بچه ها و استاد رو برف ها افتادن و صحنه هاي خنده داري رو بوجود آوردند.بعدشم كه آمديم پايين دوباره برگشتيم محيط باني و چايي و هندونه خورديمو راه افتاديم به سمت كرج!البته بچه ها از استاد بستني هم گرفتن وگرنه آبروي استاد رو مي بردن...........!!!!!!!!!!!!!در كل خوب بود هرچند كه ما خودمون مشكلاتي هم داشتيم اما بگذريم!مي خواستم عكس ها رو بزنم اما نشد.
خوش باشيد!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

پارك ملي و منطقه حفاظت شده سالوك


موقعيت منطقه
اين منطقه در سال 1352 حفاظت شده اعلام شد.منطقه حفاظت شده سالوك با مساحتي برابر با 16000 هكتار در شمال غربي شهرستان اسفراين در استان خراسان قرار دارد و فاصله آن تا شهر اسفراين 20 كيلومتر و تا شهر بجنورد 30 كيلومتر است.
شرايط اقليمي
ميانگين سالانه دما در منطقه حدود 12 درجه سانتيگراد برآورد گرديده است.حداقل مطلق دماي ماهانه در دي ماه 5/16 و حداكثر مطلق آن در تير ماه حدود 34 درجه سانتيگراد است.نوع بارش در فصل زمستان مخصوصا در مناطق مرتفع به شكل برف مي باشد. متوسط بارندگي ماهانه براي منطقه حداكثر حدود 58 ميليمتر ثبت شده است.
منطقه سالوك از نظر تقسيم بندي اقليمي در ناحيه خشك و نيمه خشك قرار دارد.
زمين شناسي
منطقه سالوك بخشي از زون بينالود در البرز شرقي است. از نظر ژئومورفولوژي منطقه سالوك به دو واحد كوهستان و دشت تقسيم مي شود. مرتفع ترين نقطه كوه سالوك مي باشد كه 2900 متر از سطح دريا ارتفاع دارد. حداقل ارتفاع منطقه با ارتفاع 1080 متر در دشت جنوبي آن كه زيستگاه آهو مي باشد قرار گرفته است.
پوشش گياهي
از نظر پوشش گياهي منطقه از تنوع گياهي بسيار خوبي برخوردار است. گونه گياهي غالب منطقه درمنه است كه به همراه جنگل هاي پراكنده ارس و گونه هايي مانند زرشك،گون،كلاه ميرحسين،ريش بز،نسترن وحشي،آنقوزه،كما،بازيچه،انجير و گوجه وحشي پوشش گياهي منطقه را تشكيل مي دهد.تاكنون حدود 200 گونه شناسايي شده است.
وضعيت جانوري منطقه
منطقه حفاظت شده سالوك به دليل شرايط توپوگرافي دشتي – كوهستاني يكي از مهمترين مناطق حفاظت شده ايران از نظر زندگي جانوري مي باشد. گونه هاي مهم عبارتند از:
آهو،قوچ و ميش اوريال،بز و پازن، گرگ،پلنگ،كفتار،شغال،سمور سنگي،سنجاب زميني،روباه،كبك،تيهو،جغد و انواع كوكرها و چكاوك ها. البته حيواناتي هم نظير گربه پالاس و سمور از گونه هاي كمياب منطقه به حساب مي آيند.
جاذبه هاي اكوتوريسمي
وجود توده هاي ارس،دره هاي زيبا،تنوع گونه هاي گياهي و جانوري،اثر تاريخي بيش قلعه و راه هاي دسترسي مناسب،زمينه فعاليت هاي گردشگري را در منطقه فراهم نموده اند. از بهترين آثار تاريخي آن مي توان از قلعه معروف به سالوك يا صلعوك در شمال غربي منطقه نام برد كه در انتهاي دره زاري و بر فراز صخره هاي صعب العبور سالوك بنا گشته است.
عوامل تخريب و تهديد سالوك
1. كشاورزي: در اين منطقه به دو صورت ديم و آبي وجود دارد. كشاورزي ديم چون در اين منطقه به صورت شيب دار اجرا مي شود، عامل فرسايش آبي را در پي دارد.كشاورزي آبي اگر چه به ميزان كشاورزي ديم باعث تخريب نمي شوند ولي به خاطر حضور كشاورزان در منطقه شرايط ناامني و استرس را براي وحوش فراهم مي كند.
2. چراي مفرط: يكي از مخرب ترين موارد تخريب مراتع مي باشد. متاسفانه دام بسيار بيشتر از ظرفيت قابل تحمل مرتع وارد چراگاه مي شود كه باعث كوبيده شدن خاك،توقف رشد و نهايتا عاري شدن خاك از پوشش مي شود و به دنبال آن حضور انسان و سگ امنيت را از وحوش مي گيرد كه ممكن است منجر به كاهش توليد مثل شود.
3. راه هاي ارتباطي: باعث تسهيل ورود شكارچيان غير قانوني به منطقه مي شود و علاوه بر آن باعث ورود ماشين آلات كشاورزي از جمله تراكتور به منطقه مي شود.
البته الگوي ساختمان سازي در روستاهاي اطراف منطقه، مصارف سوخت باعث نابودي جنگل هاي منطقه شده است.

۱۳۸۸ فروردین ۳۰, یکشنبه

ببر آمور

تيره:گربه سانان

در دهه هاي گذشته خطر نابودي نسل اين حيوان عظيم الجثه را تهديد مي كرد اما با اقدامهاي به موقع نسل اين حيوان حفظ شد.
وزن اين حيوان قوي پنجه و سريع به حدودسيصد كيلوگرم مي رسد.پوست بدنش پوشيده از كرك است كه رنگ و خطهاي سياه روي آن حيوان را ازچشم دشمنانش پنهان مي كند.
اين حيوان معمولا به قصدشكار كمين مي كند و از كمينگاه خود به طعمه حمله مي كند. معمولا از گراز و گوزن تغذيه ميكند اما ديده شده است كه به چهارپايان ديگر وحتي سگ نيز حمله كرده است.ببر ماده،از سه،چهار سالگي به بعد با فواصل دو تا سه سال،به طور متوسط،دو الي سه نوزاد به دنيا مي آورد و معمولا تا سه سال از آنها پرستاري مي كند.
در حال حاضر بيش از هزار ببر در باغ وحشهاي دنيا زندگي مي كنند.اين حيوان در قفس نيز توليد مثل مي كند.اين حيوان تحت حفاظت است و شكار يا با تله گرفتن آن اكيدا ممنوع است .زيستگاه اين حيوان دامنه كوه هاي كم ارتفاع و دشتهاي مجاور رودخانه هاست.

۱۳۸۸ فروردین ۲۴, دوشنبه

من و گريه هاي زمين

سلام....
از هفته پيش تصميم گرفتم كه يه بخش جديد به وبلاگ اضافه كنم و اونم بخشي تحت عنوان"معرفي گونه" هست كه فكر ميكنم هم واسه من و دوستام كه رشتمون اينه و هم واسه بقيه به درد بخوره!بيشترم سعي ميكنم واسه ايران باشه.
اما چند وقتي هم هست كه بخش عجايب طبيعت رو باز كردم بنظرم اونم جالبه!
اما همين الان كه دارم مينويسم ياد تحقيق درس شناخت و حمايت محيط زيستمون افتادم كه بايد هركي يه منطقه از مناطق4گانه رو ارائه بده .اين براي ما كه از بيخ عربيم تو اين زمينه خيلي خوبه حالا شايدم خودم بيشتر دنبالش كردم و اصلا يه بخش ديگه هم بنام"مناطق" باز كردم اما حالا حالاها فكر نكنم چون چندتا كار مونده رو دستم كه بايد اونارو به يه جايي برسونم اما بعد از اينكه خودم تحقيقمو اماده كردم حتما اولين منطقه رو همون معرفي ميكنم!اميدوارم بتونم اطلاعات خوبي ازنظر پوشش گياهي و جانوري،موقعيت جغرافيايي،وسعت،وضعيت دسترسي وخيلي چيزاي ديگه بهتون بگم.

۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

ما و زمين

كاشكي يه ذره هم به فكر زمين ميبوديم
يا حداقل به فكر نسلاي بعديه خودمون باشيم
اونا كه فكر كنم دنياشون هم دست كمي از جهنم نداشته باشه

۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

جیران

جيران

تيره:زوج سمان
اين حيوان يكي ازانواع غزال است.ظريف اندام وبسيار زيباست.پوستي به رنگ قهوه اي روشن وبور كه در زمستانها به رنگ خاكستري درمي آيد.قدرت بينايي وشنوايي جيران فوق العاده قوي است.بسيارچابك است وباسرعت ازمنطقه خطر ميگريزد.غذاي جيران بوته ها وعلفهاي سبز است.اين حيوان فصلهاي بهاروتابستان را تنها يا درگله هاي چندتايي به سر مي رساند،ولي در زمستانها به صورت گله هاي بزرگ به جستجوي آب و علف مي رود.در زمستانهاي پربرف وخشك تعداد زيادي ازآنها تلف ميشوند.گرگ و روباه وحتي سگهاي ولگرد ازجمله دشمنان اين حيوان هستند.جيران هرسال يك تا سه نوزاد بدنيا مي آورد.در اوايل قرن حاضرتعداد زيادي ازاين حيوان در مناطق صحرايي ونيمه صحرايي آسيايي ميانه و قفقاز زندگي ميكرده است اما به دليل شكار بي رويه و گسترش شهرها تعداد آنها بشدت روبه كاهش گذاشت.به طوريكه نسل آنها باخطر انقراض كامل روبه رو شده است.اين حيوان اكنون تحت حمايت كامل
است وشكار آن ممنوع مي باشند.زيستگاه اين حيوان دشت ها و بوته زارهاست.

۱۳۸۸ فروردین ۱۷, دوشنبه

كوه وزو

كوه وزو
كوه وزو1277متر بالاتر از سطح خليج ناپل در ايتاليا واقع شده است و تنها آتشفشان فعال در قاره اروپاست.محيط دهانه اين آتشفشان 1400متر و عمق آن 216متر است.اين آتشفشان در گذشته سوما ناميده مي شد.بخشي از دهانه آن كوه كه كهن و قديمي است،ديواره نيم دايره اي را در اطراف دهانه موجود تشكيل داده است.
وزو در خلال 12000سال گذشته بارها و بارها فوران كرده است.امروزه نيز همواره از دهانه آن دود خارج مي شود و در ديواره هاي شيب دار آن سنگ هايي وجود دارند كه حرارت لازم براي سوزاندن ورقه هاي كاغذ را دارند.دامنه هاي وزو پوشيده از باغ و تاكستان بوده،اما شيب هاي فوقاني آن متروك و خطرناك هستند.اين آتشفشان در قرن بيستم شش بار فوران كرده است.
شديدترين انفجار آتشفشان وزو در سال 79ميلادي به وقوع پيوست ودر جريان آن شهرهاي هركولانم و پمپه به كلي ويران شدند.در جريان اين انفجار دود غليظي از دهانه آتشفشان بيرون آمده و گازهاي سمي فضاي اطراف را اشغال كرد.همزمان با آن خاكسترهاي آتشفشاني و قطعات سنگ به آسمان پرتاب شدند و سپس شروع به ريزش نمودند.فقط يك چهارم از جمعيت شهر پمپه موفق به فرار شدند.بقيه ساكنان شهر يا در زير خاكسترهاي آتشفشاني دفن شدند يا بر اثر گازهاي سمي خفه شدند و يا در زير آوار ساختمان ها جان سپردند.

۱۳۸۸ فروردین ۱۶, یکشنبه

بهار


با امدن بهار همه چيز از طبيعت گرفته تا ما ادما ناخوداگاه انگار از اون سرما ي زمستوني ميايم بيرون و انگار يه جون تازه ميگيريم

تو بهار همه يه حالو هواي ديگه پيدا ميكنن انگار گرماي بهار بعد از يه زمستون سرد ادما رو هم بهمديگه دلگرمتر ميكنه

اميدوارم هميشه بهاري باشيد:سبز و آرامش بخش!

بهار جون خيلي دوستت داريم

گودال برينجر

گودال برينجر

برخي از شگفتيهاي طبيعت به سبب زيبايي شان از شهرت برخوردارند،اما گودال برينجر در آريزوناي آمريكا اين گونه نيست.برينجر گودال عظيمي است كه در فاصله 20الي 50هزار سال پيش بر اثر برخورد يك شهابسنگ با زمين در صحراي آريزونا پديد آمده است.قطر اين گودال 1264متر و عمق آن174متر است.اگرچه گودال هاي ديگري نيز در مكزيك،قطب جنوب،استراليا و سيبري وجود دارند،اما برينجر بزرگترين گودال دنياست.هنگاميكه در سال1871ميلادي گودال برينجر كشف شد،برخي از دانشمندان اروپايي فكر ميكردند كه اين گودال آثار قله منهدم شده يك كوه آتشفشان است.اما در سال1902ميلادي دكتر دانيل برينجرثابت كرد كه صخره هاي اطراف اين گودال از جنس سنگ هاي آتشفشاني نيستند.او همچنين شواهدي را ارايه داد كه از برخورد يك جسم عظيم الجثه با زمين حكايت مي كرد.اين جسم با سرعتي معادل 69000كيلومتر در ساعت با زمين برخورد كرده بود.شدت انفجار حاصل از برخورد اين سنگ آسماني چهل برابر انفجار بمب اتمي در شهر هيروشيما بود كه در سال 1945ميلادي به وقوع پيوست.هرچند اندازه شهابسنگي كه وارد جو زمين مي شود و با آن برخورد مي كند بيشتر باشد،ضربه حاصل از آن نيز بيشتر خواهد بود.ابتدا هيچكس نمي دانست كه چرا هيچ اثري از خود شهابسنگ ديده نمي شود.برخي از دانشمندان فكر مي كردند كه شهابسنگ در زير خاك هاي آن منطقه دفن شده است،اما بعدها دانشمندان دريافتند كه اين شهاب 70هزار تني با قطر 25الي 30متر هنگام برخورد با زمين تكه تكه شده و در محيط اطراف پراكنده شده است.

زندگي

قلمم را بر مي دارم
كاغذ سفيد را پر از حركات پرپيچ و خم زندگي مي كنم
از زندگي مينويسم زندگي اي كه تمامش سوالات بي جواب
قلم بي جان در يادآوري خاطرات جان مي گيرد
سختي زندگي را به ياد مي اورد و شيريني آنرا نيز
برگشت به عقب كودكي نوجواني و حال
سخت است زيستن ولي زيباست اين دشواري
در گذر زمان بايد برگشت گاهي
بايد ديد چگونه گذشت لحظات پي در پي
قلم ياري ام نميكند كاغذ را پر كنم
و ميگويد اين تقدير است كه باقيمانده كاغذ را پر ميكند
آ.روزبهاني

شفق قطبي

شفق قطبي

شفق قطبي پرتوهاي روشن و خيره كننده اي هستند كه در آسمان مناطق قطبي ديده مي شوند.اين پرتوهاي رنگارنگ و خيره كننده در قطب شمال"شفق شمالي" ودر قطب جنوب "شفق جنوبي" ناميده مي شوند.
هيچ كس علت به وجودآمدن شفق قطبي را به درستي نمي داند،اما گفته مي شود كه آنها بر اثر به دام افتادن ذرات انرژي خورشيدي در ميدان مغناطيسي زمين به وجود مي آيند.فعاليت خورشيد در هر دوره يازده ساله به حداكثر مي رسد و مقادير عظيمي از ذرات انرژي زا را در فضا پراكنده ميكند.در چنين مواقعي شفق قطبي بسيار زيبا و تماشايي مي شود.
چراغ هاي شهرها ووجود ساختمان هاي بلند ممكن است مانع از مشاهده كامل شفق قطبي شوند،بنابراين بهترين مكان براي مشاهده اين پرتوها محيط هاي خارج از شهري است.در شهر چرچيل كانادا شفق قطبي را مي توان 300بار در سال مشاهده كرد،و در ايالت فلوريداي امريكا اين پرتو ها فقط چهار شب در سال قابل مشاهده هستند.بيشتر شفقهاي قطبي در فاصله 90الي 130كيلومتري بالاي سطح زمين ظاهر مي شوند،هرچند فاصله برخي بيشتر نيز مي باشد.در سال 1959ميلادي،يك شفق قطبي در فاصله 160كيلومتري از سطح زمين شناسايي شد.پهناي اين شفق به بيش از 4800كيلومتر مي رسيد.
حداقل2000سال است كه انسان با پديده شفق قطبي آشناست.اين پديده موضوع بسياري از افسانه ها را به خود اختصاص داده است.در اوايل قرون وسطي وايكينگ هاي اسكانديناوي اعتقاد داشتند كه شفق هاي قطبي سواركاران جنگاوري هستند كه در آسمان شب به پيش مي تازند.در قطب شمال اين اعتقاد وجود داشت كه شفق قطبي زاييده ارواح مقدسي است كه مي خواهند راه مردگان را روشن سازند.
درسال 1938ميلادي بسياري از مردم انگلستان با مشاهده شفق قطبي دچار هراس شدند.آنها تصور مي كردند كه آتش سوزي عظيمي همانند فاجعه اي كه بخش اعظم لندن را در سال 1666ميلادي به آتش كشيد،روي داده است.در جنگ جهاني دوم نيز مردم واشنگتن با مشاهده شفق قطبي بر فراز شهرشان دچار هراس شدند.آنها تصور مي كردند كه جنگنده هاي آلماني به واشنگتن حمله كرده اند.

سلام

چند وقتي بود بخاطر كاراي دانشگام نتونستم مطالب جديد بذارم اما ازين ببعد تو سال جديد سعي ميكنم خيلي زود به زود مطالب جديد بذارم

سال جديد رو به همه دوستاي خودم و همه دوستان طبيعت تبريك ميگم و اميدوارم سالي پر از موفقيت و شادي و سرشار از اميد و انگيزه براي بهتر زيستن داشته باشيد.