۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

پایان داستان

پریشب در حالی ناباورانه از دبیری انجمن علمی استفا دادم و همه چی دیگه برام تموم شد.
دیگه کافی بود هر چی کار کردیم برای جاییکه حتی ذره ای قدر تلاش هامون رو نمیدونن، برای کسانی که منتظر کوچک ترین بهانه از تو هستن تا دهنشون رو باز کنن و هرچی دلشون میخواد بگن...
کسانی که فقط تو آموزشکده ادعا دارن اونم ادعای روشنفکری، کسانی که فقط حس خودبزرگ بینی دارن تو آموزشکده. اگه فقط میتونستیم کمی خودمون رو کنترل کنیم در برابر همه چی ، همه ی دیوار ها زود روی سر خودمون خراب نمیشد.
آی آقایی که فقط حرف از کار نکردن و بی لیاقتی رئیس این بخش و اون بخش میزنی، ای کسی که فقط معتقدی که دکترای ما لقب دکتری رو با خودشون به دوش میکشن و هیچی هم بلد نیستن ، پس تو و امثال تو چی؟ شما که فقط دم از باشعوری و با فرهنکی میزنید اما حتی موقع برخورد با دانشجو ادب برخورد باهاش رو نداری! حتی ذره ای سرت ....... برنمیداری!
تو آموزشکده فقط رسم بر این شده که تا کسی رئیس هست همه دورش بگردن و تعریف و تمجید ازش کنن اما بقیش دیگه بماند ....
دلم از دست همه تو آموزشکده پره، آدم هایی که فقط خودشون و منافع کاریشون رو میبینن! واسه همینه که آموزشکده یک آموزشکده باقی مونده و خواهد ماند. نه شوری نه ذوقی نه حرکتی نه حمایتی نه .....! حالا که چند تا دانشجو هم دنبال بعضی کارها رو میگیرن اینقدر تیشه به ریششون میزنن تا بیفتن!
و امروز من افتادم و تمام علایقم رو دیگه سوزوندن! نمیدونم عاقبت انجمن علمی چی میشه ، یا حتی اصلا نمیدونم که دیگه بذارن باقی بمونه یا نه ، چیزی که واقعا از جون و دل واسش مایه گذاشتم، اما باز هم امیدوارم که حداقل به کارش ادامه بده و خودش رو بیشتر تثبیت کنه! تو مدت این یکسال و نیم سعی کردم که حداقل تو بخش اداری آموزشکده تشکلی به نام انجمن علمی ارزش و جایگاه پیدا کنه ! اما بقیه راه با دبیر بعدی !
موفق باشید.

هیچ نظری موجود نیست: