۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

خیال


این عکس رو چند شب پیش یکی از دوستام برام فرستاد...! و بهم گفت وقتی این عکس رو میبینم یاد خودم میافتم! اولش خندیدم و بهش گفتم دیونه ایا!!!!! اما بعدش وقتی بیشتر به عکسه نگاه کردم دیدم بیشتر ما آدما دقیقا همینجوری هستیم.... همینجوری دیگه....!
اسیر و درگیر یه سری خیالات که اسمشو گذاشتیم زندگی....! آخرشم چشم باز میکنیم میبینیم همش یه خواب یا یه رویا بوده دقیقا مثل این پرنده که زمانی میفهمه که این یه مجسمه است که میخواد باهاش پرواز کنه اما میبینه نمیتونه....!

۳ نظر:

رحیمی گفت...

تارنمای قشنگی دارید .

ناشناس گفت...

سلام دوست خوبم،اگه یادت باشه گفتم نمیدونم چرا یاد خودم میوفتم ویه حسه ولی شاید دلیلش اینی باشه که گفتی هر چند اصلا دلیل رضایت بخشی نیست شاید بشه گفت دلیل تاسف باریه امیدوارم این چیزی که گفتی در موردم حداقل 100درصد صادق نباشه.

ناشناس گفت...

خوشحالم که بازم داری مینویسی!